همیشه سفر
يكشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۶، ۱۱:۲۰ ب.ظ
وارد جاده که می شوم سفر مرا می برد به خیالی که دور از تکرار روزمرگی ها باشد ، به جایی که ناب باشد خالص باشد و دیده نشده باشد. وقتی که سفر می روم دوست دارم روستا باشد ، دیوارهای گلی و پنجره های چوبی با شیشه های رنگی که طاقچه هایشان گلدان دارد باشد. چشم انداز وسیعی را می بینی که از کرانه ی دشت به کوه های خاکستری می رسد. باد سرشاخه های بید را می لرزاند و صدای زنگوله ی سگ ولگرد روستا در فضا موج می گیرد . سوسوی چراغ هایی که از دور دست پیداست در سیاهی شب ساکت وخنک روستا ، ذهنت را بال می دهد برای پرواز در عالم خیال به دور از اینترنت پر سرعت و شلوغی شهر . جانت را تازه می کند نسیم خنک نیمه های شبش و می گذارد قفل کلمه ها باز شود. می گذارد دوباره فکر کنی به تو ای پری کجایی و بنان ، چو بوی گل به کجا رفتی؟ وقتی روی علف های خیس طاق باز خوابیده و چشم در ستاره ها دوخته ای.
- ۹۶/۰۴/۱۱
- ۲۶۹ نمایش