در باب ترس
یک جایی با این مضمون خوندم که آدم ها تا وقتی حدودا بیست و پنج شیش ساله هستن از چیزی نمیترسن، چون فکر میکنن همه چیز رو میدونن ، بعد که به سی سالگی و بالاتر برسن به شک و شبهه دچار میشن و ترس های مختلفی(مثل ترس از تنهایی) میاد تو زندگیشون و بعد هم که به سن پیری رسیدن همه چیز رو باور میکنن و دوباره اون آرامشه توی زندگیشون پیدا میشه . بخاطر همین هست که پیرمردهای راننده توی خیابون ها هیچ عجله ای ندارن و خیلی آروم رانندگی میکنن و هر چی هم بوق میزنی پشت سرشون خم به ابرو نمیارن ، شایدم وقتی پشت فرمون هستن غرق خاطرات گذشته شون میشن و توی دنیای موازی خاطره ها زندگی میکنن. ترسیدن وقتی ممتد باشه ازش خسته میشی ، وقتی ازش خسته بشی هم ممکنه دست به هر کاری بزنی . خیلی از جنایتکارها شاید از ترس هاشون خسته شدن وگرنه دست به جنایت نمیزدن.ترسی که از بین نره میتونه مقدمه یک حادثه ترسناک باشه
- ۹۶/۰۵/۲۴
- ۶۵۳ نمایش