رسانا

رسانا

از تلاطم ها ، تلخی و شیرینی ، سختی و آسانی باید عبور کرد. رسم زندگی گذشتن و رسیدن است ، رسیدن به حس خوب آرامش یا عشق ! در مسیر رسیدن با هم بمانیم.

۱ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

تابستان سنگین است ، آسوده لم داده روی تخت کنارحوض فیروزه ای و به پیچک های روی دیوار خیره نگاه می کند . تابستان دلتنگ است ، دلتنگی اش عمیق است مثل گرمایش که از سنگفرش های پیاده روی عصر بیرون می زند . آرام نگاه می کند ، تب و تاب بهار را ندارد ، می کشاندت به خاطره های تابستان های قبلی ، فلش بک تیر ، مرداد و شهریور  دهه هشتاد و یا  هفتاد . شب های پرترافیک ولیعصر تجریش ، هوبج بستنی ، خنکای شمشاد های نصفه شب باغ فردوس . تابستان شب هایش پر رنگ است ، اصالت دارد ، برای فرار از گرما . همین است که خاطره هایش با شب ها بیشتر شکل گرفته . با شب های گیج و پر حرارت میدان توحید و آن برگر معروف و شلوغش که چند سال پیش دکانش تخته شد . با شب های پیاده رفتن جلال و فاطمی و عباس آباد . شب هایی که در عین کوتاهی بلند تر از همیشه به نظر می آمدند و خیال تمام شدن نداشتند ، شب های داغ و آرام و سنگین و گرفته تابستان . شب های صعود به ایستگاه 5 توچال و برق زدن شبانه تهران زیر پاهایت در ذهنت تمامی ندارد . تصویر شب تابستان  ممتد می آید و می ماند. خیال تابستان راحت است خیالت راحت می شود از خیالش.
  • یک علی